سيد علي سيد علي ، تا این لحظه: 13 سال و 5 ماه و 14 روز سن داره

سيد علي عشق مامان و بابايي

چند روز تعطيلي

پنج شنبه ،جمعه وشنبه تعطيل بود،پنج شنبه كه من و علي از صبح با هم خونه بوديم ولي از  اونجا كه از صبحش دپسرده بودم و حوصله غذا درست كردن نداشتم منتظر شدم بابايي بياد بر يه چيزي بگيره برا خوردن ،وقتي بابايي اومد گفت هوا خيلي عاليه و علي مامانو با خودش برد برا خريد. جمعه صبح بابابزرگ علي زنگ زدو گفت رفته پياده روي پارك و هوا خوبه و علي و بيارين ما هم برديمش پارك گل پرم كلي بازي كرد و عاشق سرسره باز و الاكلنگه.بعدش رفتيم خونه مامان عذري  و بابا جون اينا و بعد براي ناهار رفتيم خونه بابا حاجي و مامان جون تا شب اونجا بوديم و بعد شام برگشتيم. ديروز هم يعني شنبه اربعين بود و تصميم گرفتيم بريم مسجد بقيه الله نزديك خونه كه ديگم مسجد ت...
25 دی 1390

دلتنگی

دلم برا گل پسرم تنگ شده،آخه عزیز دلم از ٨صبح تا ٥ پیشم نیست،نمی دونم چیکار کنم به حرف بابابزرگ و باباییت گوش بدم و تو سفری که در پیش داریم با خودم ببرمت یا نه،آخه دلم نمی یاد چند روز نبینمت،خدایا کمکمون کن
14 دی 1390

عكس آتليه علي

چند تا عكس از علي وقتي 1سال و 1روزش بود (فرداي تولد يكسالگيش)   عزسز دلم مي خواست دست بزنم به پايه پرو‍ژكتور ،بعد خودش به خودش مي گفت نه نه نه(با تكون دادن دست) سيد علي عشق مامان و باباش قلب بابا و مامان ...
13 دی 1390

معضل گاز

ديشب داشتم شام درست مي كردم و هر دفعه كه گازو چك ميكردم يا شعلش زياد بود و يا خاموش،گفتن نداره كه پزم مرد شده و شعله هاي گاز تغيير ميده.
13 دی 1390

جغجغه

علي پريشب يعني در1 سال و1ماه و 15 روزگيش عروسك كپل جغجغه ايشو فشار داد و صداش در اومد.
13 دی 1390

علي با شخصيت

پريشب داشتم نماز ميخوندم ،علي هي ميرفت ميومد چادرمو ميكشيد،دالي بازي ميكرد و همش هم مثل بچه هاي شيطوني كه ميخندن و دو سه تا دندون دارن خلاصه بعد از نماز برگشتم جدي بهش گفتم ديگه اينكارو نكن ،چشمتون روز بد نبينه عزيزم همچين با بالا پائين كردن دستاش با هم صحبت كرد(دعوام كرد) همينطوري5دقيقه دعوام كرد و بعد رفت پشتشو كرد بهم و با اسباب بازياش بازي كرد.فداش بشم .
13 دی 1390

جهش يك هفته اي سيد علي

پنج شنبه خونه مامااينا بوديم و همه از رشد و تغييرات يه هفته اي سيد علي به وجد آمده بودن،عزيز دلم هركي از در مي يومد خودش به تنهايي راه ميرفت به سمتش و ميگفت للام يعني سلام و دستشو به سمتش دراز مي كرد و  مي گفت لالا يعني ياالله(ياللاه) ،فداش بشم ديگه مرد شده و رشد و تغييراتش چشمگير. خاله ستودش متعجب يود و مي گفت يه هفته اي چقدر بزرگ شده. بلاخره بعد قرني يادم موند و براش از ترمه جوراب استوپ دار گرفتم .يه مطلبي داشتم مي خوندم يه جمله خيلي قشنگي داشت: من از دنياي بي كودك مي ترسم
10 دی 1390

علي كوچولو

باباي علي  اونقدر سرش تو شركت شلوغه كه بيست بار چاييش سرد ميشه و يادش ميره بخوره برا پسري وقت گذاشته و رفته شعر علي كوچولو رو دانلود كرده و ريخته توگوشيش و برا علي ميذاره،در ضمن بابايي برا اينكه بتونه كامل شعررو بخونه متنش رو هم دانلود كرده. خدا پسري رو برا بابايي و بابايي رو براي پسري نگه داره،البته صد در صددر كنار من.
6 دی 1390

خاطرات علي تو بلگفا

یکسری از نوشته های وبلاگ علی تو بلاکفارو اینجا کپی می کنم تا بشه خاطره برای علی جانم،احتمالاً دیگه اونجا پست نذارم و دیگه وبلاگ اصلی علی اینه مهمونی دیشب خونه خاله ستوده اینا شام دعوت بودیم همه خانواده بودن   مهمونی به مناسبت اومدن آزی بود.منم ساعت ۷ رفتم کمک ستوده. مهمونا ساعت ۱۰ اومدن. خیلی خوش گذشت البته من خیلی خسته بودم .محمد رضا و حسن کلی ورجه وورجه وبازی کردن  علی عزیزم هم نشسته بود و نگاهشون می کرد تپلم دوست داشت باهاشون بازی کنه ولی نمی تونست آخه هنوز یه نی نیه. انشاءالله سال دیگه پسل منم میتونه باهاشون بازی کنه. راستی دیش علی یه کاسه پر سوپ خورد. +  نوشته شده در  سه شنبه بیست و یکم تیر 1...
5 دی 1390

كوتاه كردن موهاي علي

موهاي علي فرن و وقتي بلند مي شه شبيه دخترا مي شه و غريبه ها فكر مي كنن دختره،هفته پيش مامان عذري علي كه ديده بود موهاي علي خيلي مياد جلوي چشاس موهاشو تو خواب كوتاه كرده بود.پسر مامان مو كوتاهش هم قشنگه
5 دی 1390